دارم هی پا به پای نرفتن صبوری میکنم
صبوری میکنم تا تمام کلمات عاقل شوند
صبوری میکنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود
صبوری میکنم تا طلوع تبسم، تا سهم سايه، تا سراغِ همسايه .
صبوری میکنم تا مَدار، مُدارا، مرگ .
تا مرگ، خسته از دقالبابِ نوبتم
آهسته زير لب . چيزی، حرفی، سخنی بگويد
مثلا وقت بسيار است و دوباره باز خواهم گشت!
هِه! مرا نمیشناسد مرگ
يا کودک است هنوز و يا شاعران ساکتند!
حالا برو ای مرگ، برادر، ای بيم سادهی آشنا
تا تو دوباره بازآيی
من هم دوباره عاشق خواهم شد!
سید علی صالحی
هوا سرد شده نه آنقدر که دل سرد شوم
که تازه دل گرم شده بودم
اما باید دوباره دل بکنم
که ماهی این آب برای من تازه نخواهد بود
ماهی نیمه جانی ست در آب چشمانم غوطه ور
دوباره باید دلخواسته ام را بگذارم و بگذرم.
دلم دارد می لرزد.
هوا سرد شده و تنم سردتر
بعضی آدم ها مثل آفتاب زمستون هستند
نه گرمای درست و حسابی دارند که دل گرمت کنند، نه نیستند که امید به انها نبندی
حواسم باشه، حواست باشه که نمیشه روی این آدم ها حساب باز کرد
باید یه تصمیم مهم گرفت
اون ها رو از زندگی حذف کردshift+delete
از شادترین لحظه های زندگی زمانی هست که وقتی نمیتونی چیزی رو تغییر بدی اون رو رها کنی
وقتی نمیتونی به آدم های اطرافت بگی چطور رفتار کنند پس به جای ناراحتی و غصه رهاشون کن.
کسانی که موندنشون نامعلوم رو باید رها کرد
برای شرایط جدید باید همه ی عادت ها، محیط و ادم های اطرافت رو تغییر بدی
درباره این سایت